اولین روز های سال 1361 بود. در حالی که از مقابل ساختمان بسیج جیرفت رد می شدم.فکر می کردم چطور باید عقب افتادگی تحصیلی را جبران کنم و خودم را به هم کلاسی ها برسانم. در همین حال صدای آهنگران مثل آهن ربایی قوی مرا از خیابان فرمانداری تا پشت میز برادر نوزایی فرمانده بسیج کشاند...
به ادامه مطلب مراجعه کنید